خاطره  ای در باره  شهید مهدی باکری:

 

 دیر به دیر می آمد، اما تا پایش را می گذاشت توی خانه، بگو و بخندمان شروع می شد. خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدایمان می رفت طبقه پایین. یک روز همسایه پایینی به من گفت: به خدا اینقده دلم می خواهد یک روز که آقا مهدی میاد خونه، لای در خونه تون باز باشه، من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم دیگر چی می گید، این قدر می خندید؟

 

سیره شهدای دفاع مقدس ج12 ، ص 33

گاهی صدایمان می رفت طبقه پایین

صدای کوبه در بهشت

صدای داخل چادر

صدای شکستن گردوها

  ,طبقه ,رفت ,صدایمان ,گاهی ,یک ,گاهی صدایمان ,رفت طبقه ,صدایمان می ,یک روز ,طبقه پایین
مشخصات
آخرین جستجو ها